سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشقانه
فرشتگان برای جویای دانش آمرزش می طلبند و هرکس در آسمان و زمیناست، برای وی دعا می کند . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

پنج شنبه 86 اسفند 9  2:55 صبح

این عکس من است زیر پا افتاده
این عکس من است… عکس مردی ساده !

با دوست سابقم گرفتم آن را
!…با دختر عاشقی کنار جاده

مغرورترین دختر آبادی بود
آزادترین دختر یک آزاده
...

شاعر شده بود تا خدایی بکند
!
می خواند غزل فقط سر سجاده !

!…یکروز غروب خواهر ما شد و رفت
لعنت به چنین خواهر و خواهر زاده !!

عاشق شده بود …جاده ها می گفتند :
به مرد مسافری شده دلداده ...

اینگونه خودش مسافر شعرش شد
اینگونه نشست در گلوی جاده !

!…این گوشه عکس ، جاده را می بینید ؟
دلپیچه گرفته ! …هر دو را پس داده !!

حالا تو کنار جاده ظاهر شده ای
هر چند شدی برای این آماده ،-

! تا عکس مرا کنار سنگم بزنی
این عکس مرا که زیر پا افتاده

بردار ! ولی کنارش این را بنویس :
...!! این مرد خجالتی همون فرهاده

از کوه به شهر آمد و رام نشد
هر دخترکی به او نزد قلاده
...!

این عکس من است … عکس مردی ساده
این عکس من است زیر پا افتاده ...!


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:58 عصر

 

..............کاش نمی دیدمت هیچ وقت

سخته از تو دل بریدن

بهترین بهونه ای تو

واسه نفس کشیدن

جای تو خالیه حالا

بین آدما و گل ها

حالا تو دوری و دوری

بین ما شکسته پل ها................

 


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:54 عصر
می خواهم از تو بگویم که آرامش را به من هدیه دادی.ارامشی که خیلی وقت است به دنبالش بودم.می خواهم از تو بگویم که چون رنج زمانه را کشیده ای حالا قدر لحظه لحظه ی زندگی را می دانی.

نگاهت..حرفهایت و لبخندت به من زندگی دوباره بخشید.مرا از خواب غفلت بیدار کردی و با حرفهای شیرنت که روحم را نوازش می داد فهماندی که زندگی را باید دوست داشت حتی اگر همه ی آن سختی و مشکلات باشد.

امروز تازه معنای واقعی زندگی را چشیدم...همیشه برایت ای معلم دوست داشتنی ام آرزوی شاد کامی و موفقیت می کنم.

اگر تو نبودی شاید مسیر زندگی ام به بیراهه می رفت و الان خدا را شاکرم که تو بودی....تو بودی و آرامش را که سرمایه ی ارزشمندی است به من هدیه دادی.

قدر لحظه هایم را می دانم فقط به خاطر تو که خیلی برایم عزیزی!!!


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:52 عصر

و فصل زرد ترانه

سکوت زیبای بهاره

شده صدای پای عاشقانه

در این سرای خرابه

دل و نگاه بی ریایت

طنین صبح امید است

چرا نگفتی از فراغت

دلم روانه شود تا به غربت

خداحافظ امید زندگانی

خداحافظ سکوت خزانه

خداحافظ ای آنکه بی تو

دلم روا شود به صدها بهانه


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:50 عصر

 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:48 عصر

وقتی که صدات میکردم

انگاری غمی نداشتم

وقتی اومدی تو خونه ات

گرمای دستهای زیبات

انگاری شعله ور شد

دل من به یاد دستات

سایه ات اومد روی خونه ام

تا باز برات بخونم

ولی دیدم سایه ات سرد

نغمه من پر از درد

انگاری خواب و خیال بود

شب من توروز تباه بود

چقدر تلخ عشق و مستی

چون نداره می پرستی

ای خدا گواه دل تو

چقدر سخته بت پرستی


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:27 عصر

لوتی

خدایا لوتیان را خوار مکن


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:25 عصر

 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:24 عصر

خاطرات تو را چه خوب چه بد حک میکنم توی تنها ییام  فقط به تو

فکر میکنم با تو می مونم واسه همیشه اگه دنیا بخواد من

و تو تنها بمونیم واست میمیرم جواب دنیا رو می دم با تو می مونم واسه

همیشه ...


 

نوشته شده توسط:   مرتضی صلاح  

سه شنبه 86 دی 11  10:22 عصر

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم

                                                        از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم


 
   1   2      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
شنبه 103 آذر 24
امروز:   8 بازدید
دیروز:   0  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
لوگوی خودم
عاشقانه
اوقات شرعی
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com